جدول جو
جدول جو

معنی سبک دست - جستجوی لغت در جدول جو

سبک دست
کسی که کاری را با تندی و چالاکی انجام بدهد، چابک دست، تند دست، تندکار، کسی که در کارهایی که با دست انجام می دهند چست وچابک باشد، کسی که بی سبب به روی دیگری دست دراز کند و او را کتک بزند، کسی که دست مبارک و خوش یمن دارد
تصویری از سبک دست
تصویر سبک دست
فرهنگ فارسی عمید
سبک دست
تند کار، چابک دست کسی که در کارهایی که با دست میکند مهارت دارد چابکدستی، آنکه در امور سرعت و جلدی بکار برد تند کار، ماهر، تر دست، آنکه بی جهت بر روی دیگری دست دراز کند و او را بزند، آنکه هر کاری کند نا میمون و نا مبارک باشد کسی که دستش سبک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
سبک دست
((~. دَ))
ماهر، تر دست، خوش یمن
تصویری از سبک دست
تصویر سبک دست
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشک دست
تصویر خشک دست
خسیس، بخیل، فرومایه، پست، لئیم، رذل، دنی، سفله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک دست
تصویر پاک دست
درستکار، کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، امین، درست کردار، راست کار، صحیح العمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
کسی که از بسیاری کار کردن دستش پینه بسته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک داشت
تصویر سبک داشت
خفیف و حقیر پنداشتن، خوار شمردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک دوش
تصویر سبک دوش
کسی که باری بر دوش نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
تندکار، زبردست، ماهر
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بُ دَ)
کنایه از شتاب و جلدی باشد در کارهایی که با دست کنند. (برهان) (آنندراج). چابک دست. احذّ. (منتهی الارب) :
سبکدست رستم بسان پری
نهان کرد در مرغ انگشتری.
فردوسی.
تو نکوتر کشی ایرا که سبکدست تری
خیز و برهان ز گراندستی اغیار مرا.
خاقانی.
برآمد دزدی از مشرق سبکدست
عروس صبح را زیور بهم بست.
نظامی.
چشم بد دورز مژگان سبکدست تو باد
که بخون دو جهان سرخ نشد منقارش.
صائب (از آنندراج).
، شخصی که در کارها سرعت و جلدی بکار برد. آنکه اندک در کارها سرعت کند. (شرفنامه) : امراءه بشکی الیدین، زن سبکدست. سدک، مرد حریص و سبکدست. نهش الیدین، ستور سبکدست. (منتهی الارب) :
مشو از می گران ترسم سبکدستان ربایندت
ز دست یکدگر چون جام می مستان ربایندت.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
کسی که از بسیار کار کردن دستهایش پینه بسته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه دست
تصویر سیه دست
بخیل لئیم، رذل فرومایه، شوم نامبارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک دست
تصویر خشک دست
خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبک همت
تصویر سبک همت
کم کوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبکدستی
تصویر سبکدستی
عمل و حالت سبکدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساق دست
تصویر ساق دست
ساعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبر دست
تصویر زبر دست
بالا دست، صدر مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
تند کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
((~. دَ))
ماهر، زبردست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرم دست
تصویر سرم دست
((س رَ. دَ))
کسی که از کار کردن زیاد دستهایش پینه بسته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
Limberly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
agilement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تندکار
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
ágilmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
dengan gesit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
อย่างคล่องแคล่ว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
lenig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
beweglich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
agilmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
agilmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
灵活地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
zwinnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
спритно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
ловко
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چابک دست
تصویر چابک دست
फुर्तीले
دیکشنری فارسی به هندی